فیلم ترسناک یکی از ژانرهای فیلم است که در ابتدا خیلی تحت تأثیر فیلمهای اکسپرسیونیسم قرار داشت.
در این ژانر از عناصر ترس، نفرت و وحشت استفاده شدهاست.
در اینگونه فیلمها از صحنههای خوفناک، ترسناک و فراطبیعی استفاده شده و معمولاً با ژانرهای فانتزی و علمی-تخیلی همراه میشود.
این ژانر شباهت نزدیکی نیز با ژانر دلهرهآور دارد. در فیلم ترسناک با استفاده از وحشت از ناشناختهها و کابوسها، ترس به بیننده القا میشود. اما نباید این دو ژانر را با هم اشتباه گرفت.
استفاده از نورهای پر کنتراست، فضاهای مرموز و مهآلود و همچنین نورپردازی با مایههای تیره از ویژگیهای دیگر این گونهاست.
فیلمهای ترسناک رفته رفته در طی سالها طرفداران بیشتری را در سراسر جهان به خود جذب کردند و مخاطب آنها را اکثراً قشر جوانان تشکیل میدهند.
اولین فیلمهای این ژانر از سال ۱۸۹۰ تولید شدند. در اولین فیلمهای ترسناک، معمولاً موجودی فراطبیعی و ناشناخته یا حیوانی خطرناک شخصیت منفی (شرور) داستان بود.
شروع ساخت فیلمهایی که ترس مستقیم انسان از انسان را نشان میدهند، به دهه ۶۰ میلادی و فیلم روانی ساخته آلفرد هیچکاک، که از نظر خیلیها بزرگترین کارگردان این سبک است، برمیگردد. بعدها، فیلم درخشش هم توسط استنلی کوبریک ساخته شد؛ که آن نیز از بزرگترین فیلمهای ترسناک به حساب میآید.
فیلمهای ترسناک، زیرشاخههای گوناگونی دارند؛ که فیلم اسلشر و فیلم روانشناختی از محبوبترین آنها هستند. در فیلمهای ترسناک روانشناختی به ندرت از خشونت یا خون استفاده میشود؛ در فیلمهای روانی و حلقه نیز از همین سبک استفاده شدهاست.
فیلمهای اسلشر در مقابل از خشونت بسیار زیاد و معمولاً از دست دادن اعضای بدن، تکهتکه شدن و… استفاده میکنند. از معروفترین فیلمهای ژانر اسلشر، میتوان به مقصد نهایی، هالووین و سری فیلمهای اره اشاره کرد
دلایل تماشای فیلم ترسناک
کنجکاوی: کنجکاوی بشر در کشف ناشناختهها و پی بردن به چیزهای فراتر از دنیای عینی و ملموس است.
فرا افکنی: انسان خشم و فرا افکنی خود را جای عوامل ترس آفرین قرار داده و به هیجانی خوشایند دست مییابد.
تخلیه هیجانی
غرقهسازی توسط خود فرد: ترس از خصوصیات فطری هر انسان بهشمار میآید که به علت عدم شناخت ذات خود نسبت به بازسازی عوامل خارجی برای تسکین خود است؛ لذا انسان با پرداختن به این ژانر و تماشای فیلمهایی از گونهٔ وحشت، نسبت به تخلیه خود اقدام میکند. بزرگنمایی آنچه که وجود ندارد یا قابل دسترسی نیست، به هر روی عامل ایجاد ترس است
اختلالات روانی: در موارد حاد، دلیل علاقه به فیلمهای ترسناک میتواند به اختلالات سادیسم، جامعهستیزی و مازوخیسم مربوط باشد.
ریشه های وحشت ژاپنی را می توان در داستان های ترسناک و ارواح دوره ادو و دوره میجی جستجو کرد که به کایدان معروف بودند (گاهی اوقات کوایدان ترجمه می شود ؛ در اصل به معنی «داستان عجیب» است).
عناصر این قصه های عامیانه محبوب در داستان فیلم های مدرن ، به ویژه در طبیعت سنتی شبح و یوکای ژاپنی، استفاده شده است. اصطلاح yōkai برای اشاره به هر پدیده فراطبیعی به کار رفت و توسط اینو انریو ، محقق دوره میجی، مورد استفاده عمومی قرار گرفت. بعداً ، اصطلاح yōkai برای اشاره به حالات انتقام جویانه تکامل یافت که کامی («خدایان» یا ارواح در دین شینتو) در صورت بی احترامی یا بی توجهی توسط افرادی که در اطراف زیارتگاه آنها زندگی می کنند، رخ میدهد.
با گذر زمان ، خدایان شینتو تنها کسانی نبودند که می توانستند به yōkai تبدیل شوند ، این توانایی برای تبدیل شدن، به همه موجوداتی که دارای انرژی مهار نشده در اطراف خود بودند ، اعطا شده که به آنها Mononoke گفته می شود.
کم کم کایدان به داستانهای اولیه ارواح در ادبیات ژاپن در طول زمان اشاره داره، که حداقل به دوره هیان (794-1185) برمی گردد. داستانهای کایدان در این دوره پس از اختراع فن آوری های چاپ و ورود آن به ژاپن رواج پیدا کرد و اجازه گسترش داستانهای نوشته شده را داد.
داستانهای اولیه قابل توجه کایدان شامل اتوگی بوکو از آسای ریوی، اینگا مونوگاتاری از سوزوکی شوجو و اتوگی مونوگاتاری از اوگیتا آنسی است.
کابوکی و نو (که شاخه ای از هنر کلاسیک ترکیب درام و رقص در ژاپن است)، شکلهای تئاتر سنتی ژاپن ، اغلب داستانهای وحشتناک انتقام و ظاهر وحشتناک را به تصویر می کشند. یکی از تفاوت های این دو شکل تئاتر این است که Noh رسمی است و برای افراد با کلاس در نظر گرفته می شود در حالی که Kabuki تعاملی است و به عنوان «تئاتر مردم» شناخته می شود. موضوعی که غالباً در تئاتر اصلی Noh به تصویر کشیده می شود شامل ارواح کینه توز ، نمایش های دیو ، داستان های مرگ و ... است.
بسیاری از خطوط داستانی این نمایشنامه های سنتی الهام بخش تصویرهای ترسناک مدرن بوده اند و این داستانها به عنوان منبع اصلی فیلمهای ترسناک ژاپنی مورد استفاده قرار گرفته اند. در واقع ، کابوکی موضوع اصلی فیلم های اولیه ژاپنی بود و کابوکی به تدریج در چارچوب فیلم های ترسناک مدرن امروزی قرار گرفت. به عنوان مثال، توصیف فیزیکی شخصیت شبح ساداکو یامامورا در سری رمان های حلقه نوشته کوجی سوزوکی برگرفته از آنچه در اجراهای تئاتر نو و کابوکی به نمایش درآمده، گرفته شده
تاریخ و تکامل
پس از بمباران هیروشیما، سینمای وحشت ژاپن عمدتاً شامل ارواح کینه توز و هیولاهای کایجو بود، نمونه ای از آنها گودزیلا بود. دوران پس از جنگ نیز زمانی است که ژانر وحشت در ژاپن مطرح شد. یکی از اولین فیلم های ترسناک ژاپنی فیلم Onibaba (1964) به کارگردانی کانتو شیندو بود. این فیلم به عنوان یک درام ترسناک تاریخی طبقه بندی می شود که در آن یک زن و مادر شوهرش سعی می کنند در طول جنگ داخلی زنده بمانند. مانند بسیاری از فیلم های ترسناک اولیه ژاپنی، عناصر تا حد زیادی از تئاتر سنتی کابوکی و نو گرفته شده اند. Onibaba همچنین تأثیر زیادی از جنگ جهانی دوم نشان می دهد. خود شیندو فاش کرد که گریم مورد استفاده در صحنه ماسک زدن از عکس هایی که از قربانیان مثله شده بمباران اتمی دیده بود الهام گرفته است. سال 1965 فیلم کوایدان اکران شد. کوایدان به کارگردانی ماساکی کوبایاشی ، یک فیلم گلچین است که شامل چهار داستان است که هر یک بر اساس داستانهای سنتی ارواح ساخته شده است. شبیه به Onibaba ، کوایدان عناصری از تئاتر نو را در داستان روایت کرده وگلچینی از عناصر وحشت روانشناختی تا تکنیکهای مختلف فیلم های ترسناک وسترن را استفاده می کند. علاوه بر این ، کوایدان یک وجه مشترک را در فیلم های ترسناک مختلف ژاپنی به نمایش می گذارد: تصاویر مکرر زن با موهای بلند و ناهموار روی صورتش. نمونه های دیگری از فیلم هایی که پس از کوایدان با ایجاد این نقاشی در داستان خلق شدند عبارتند از Ring (1998) ، The Grudge (2004) و Exte (2007). این تصاویر مستقیماً از یک داستان فولکلور ژاپنی مشابه مدوسا گرفته شده است.
در فیلم های ترسناک ژاپنی معاصر ، ویژگی غالب خانه های جن زده و تجزیه خانواده ها است. علاوه بر این، مادران هیولایی نه تنها در فیلم ها بلکه در رمان های ترسناک ژاپنی نیز به یک موضوع اصلی تبدیل می شوند. فیلم خانه عزیز یا خانه مامیا (1989) اثر کیوشی کوروساوا پایه گذاری فیلم خانه های روح زده و تسخیر شده را فراهم می کند و همچنین الهام بخش بازی های Resident Evil است.
فرهنگ ژاپنی تمرکز بیشتری بر زندگی خانوادگی داشته است، جایی که بر وفاداری به بزرگتر تاکید شده است. از این رو، هرگونه انحلال یک خانواده وحشتناک تلقی شده و این موضوع را به موضوع مورد توجه ویژه ای در رسانه های ترسناک ژاپنی تبدیل کرد.ه است.
فیلمهای هیولا کایجو
هیولای کایجو به ژانر فیلمهای سینمایی یا تلویزیونی گفته می شود که هیولاهای بزرگ و عظیم الجثه در آنها ظاهر شوند.
اولین فیلم های ترسناک تاثیرگذار ژاپنی ، فیلم های هیولا کایجو بودند ، مهمترین آنها مجموعه گودزیلا بود که اولین فیلم گودزیلا را در سال 1954 به نمایش گذاشت. گودزیلا با غلبه برکنت دراکولا ، کینگ کونگ ، گرگنما ، مومیایی و هیولای فرانکنشتاین به عنوان محبوب ترین هیولای فیلم در ژاپن انتخاب شد.
گودزیلا ، پادشاه هیولاها! (1956)، یک نسخه آمریکایی مجدد از گودزیلا اصلی برای بازار آمریکای شمالی، به ویژه از استیون اسپیلبرگ در دوران جوانی الهام گرفت. او گودزیلا را «استادانه ترین فیلم بین دایناسورها» توصیف کرد زیرا «باعث شد باور کنید که واقعاً اتفاق می افتد». گودزیلا همچنین توسط فیلمسازان مطرح دیگری مثل مارتین اسکورسیزی و تیم برتون به عنوان منبع الهام، استفاده شده است.
داستان زامبی
علاوه بر J-horror روانی ، آثار ژاپنی متعددی از داستان های زامبی وجود دارد. یکی از اولین فیلم های زامبی ژاپنی با خشونت قابل توجه ، Battle Girl: The Living Dead in Tokyo Bay (1991) به کارگردانی کازوئو کمیزو بود. با این حال ، Battle Girl نتوانست در گیشه ژاپن موفقیت قابل توجهی را به همراه داشته باشد. اما پس از انتشار دو بازی زامبی ژاپنی در سال 1996 یعنی Resident Evil Capcom و The House of the Dead از سگا، و موفقیت آنها، باعث ایجاد شور و شوق بین المللی در رسانه در خصوص زامبی ها شد ، بسیاری از فیلمسازان شروع به استفاده از زامبی ها در فیلم ها کردند. The House of the Dead علاوه بر نمایش زامبی های کلاسیک کند جورج رومرو ، نوع جدیدی از زامبی ها را نیز معرفی کرد: زامبی سریع.
به گفته کیم نیومن در کتاب فیلم های کابوسوار (2011) ، «احیای زامبی ها در شرق دور» که در اواخر دهه 1990 آغاز شد، عمدتا از موفقیت دو بازی زامبی ژاپنی Resident Evil، که آغازگر مجموعه بازیهای ویدیویی Resident Evil بود و بازی تیراندازی House of the Dead. نشات میگیرند که باعث تولید موجی از فیلم های زامبی آسیایی شد، مانند کمدی زامبی Bio Zombie (1998) و فیلم اکشن Versus (2000). فیلم های زامبی منتشر شده پس از رزیدنت اویل تحت تأثیر بازی های ویدئویی زامبی قرار گرفتند ، که باعث شد در مقایسه با فیلم های قدیمی تر جورج رومرو بیشتر در مورد اکشن صحبت کنند.
احیای زامبی ها که در شرق دور آغاز شد، پس از موفقیت جهانی بازی های زامبی ژاپنی آنها باعث احیای ژانر زامبی در فرهنگ عامه شدند ، که منجر به تجدید علاقه جهانی به فیلم های زامبی در اوایل دهه 2000 شد. علاوه بر فیلم های اقتباسی Resident Evil و House of the Dead از سال 2002 به بعد ، خود بازی های ویدئویی اصلی هم الهام بخش فیلم های زامبی مانند 28 روز بعد (2002) و Shaun of The Dead (2004) بود که منجر به احیای این ژانر از فیلم شد. سال 2013 ، جورج رومرو گفت بازی های ویدئویی Resident Evil و House of the Dead "بیش از هر چیز دیگری" مفهوم زامبی های او را در اوایل فرهنگ عامه قرن 21 رواج داد.
کمدی زامبی ژاپنی کم خرج One Cut of the Dead (2017) در ژاپن به عنوان یکی از محبوب ترین فیلم ها شناخته شد و با استقبال عمومی در سراسر جهان روبرو شد و با درآمد بیش از هزار برابر بودجه خود ، تاریخ گیشه ژاپن را ثبت کرد.
خوب بریم سراغ انیمه. تولیدکندگان مانگا و انیمه به عنوان یکی از پر ژانرترین اشکال کمیک و انیمیشن، قطعا نمی تونستن از این بازار پر مخاطب و جذابکه اتفاقا ریشه های فرهنگی و تارخی درژاپن داشتن، چشم پوشی کنن. و در مانگا از حوالی سال 1960 و با سریال انیمه Gegege no Kitaro وحشت هم به دنیای انیمه وارد شد. البته اول به عنوان یه ژانر جانبی و ترکیب با کمدی.
بعد از مدتی کم کم با پررنگ شدن ژانر وحشت تو مانگا، انیمه هم به پیروی از اون این ژانر رو جدی تر گرفت و باعث شد تا انیمه های ژانر وحشت بیشتری تولید بشن.
یکی از نکان مهم اما در مورد ژانر وحشت تو انیمه ها قالب بودن سبک اسلشر توی این آثار بود. بخصوص آثار اولیه یه مجموعه ای از کشت و کشتار و خونریزی های تا حدودی آشفته و شاید بشه گفت شلخته داشتن مثل Wicked City یا انیمه فاجعه ای مثل Twilight.
یکی از کسانیکه این ژانر بشدت به اون مدیونه Kyoshiro Nagai هستش که با اسم هنری Go Nagai مشهوره. خالق Devilman و Devilman Lady دوتا از اسطوره های ژانر وحشت در مانگا که بعدها انیمه های اقتباسی اونها هم طی سالهای 1990 تا 2018 تولید شدند.
تصویر عریان از خشونت و مبارزه انسان با شیاطین ولی البته با یادآوری ضعف انسان در برابر شیاطین برخلاف چیزی که مرسومه.
سال 1995 یکی از اانیمه های خوش ساخت و خوب سبک اسلشر بر اساس مانگایی به قلم فوجیهیکو فوسونو توسط استودیو مشهور مدهاوس تولید شد Bio Hunter. این انیمه کیفیت خوبی برای یه انیمه ژانر وحشت داشت. کادر بندی خوب، ریتم مناسب و البته انتخاب رنگ درست. درسته که این انیمه هم مثل آثار اون دوران خیلی خشونت بالایی داشت ولی به عنوان یه اثر ژانر وحشت، برای مخاطب کاملا قابل قبول و مطلوب بود. در واقع تلاشهایی که مدهاوس و البته پیروت و سوئی شینشا برای یه تصویر کشیدن نمای جدی و ترسناک وحشت تا اون زمان کشیده بودن، با این اثر کاملا شکوفا شد و راه رو برای آثار بعد از خودش باز کرد.
حالا دیگه طرفدارهای ژانر وحشت می تونستن با خیال راحت کنار خوندن مانگا، انیمه خوب هم ببینن و البته مخاطبان بزرگسال انیمه هم دلایل کافی رو برای این سوال تحقیرآمیز داشتن ... «داری کارتون می بینی؟»
بله اونها داشتن انیمه میدیدن و به این موضوع افتخار میکردن.... چون انیمه برخلاف کارتون، فقط برای کودکان نیست.... هنوز هم البته این سوال احمقانه پرسیده میشه و هنوز هم ما تو جواب میگیم... انیمه، کارتون نیست
توی ژانر وحشت، انیمه به خاطر داشتن ابزار رنگ و حرکت، بعضی جاها از مانگا بهتر عمل کرده و البته بعضی جاها فقط عمل کرده!!! مثلا انیمه بلند Blood وقتی اکران شد خیلی مورد توجه قرار گرفت ولی سریال انیمه Blood-C فقط پراز صحنه های تکه تکه شدن و از بین رفتن بی دلیل آدمها بخصوص بچه مدرسه ای هاست. یه کشتار جمعی بی دلیل و بیخود!!
بعد از پایان دهه 1990 و با شروع قرن جدید، کم کم سازنده ها، سبکشون رو عوض کردن تا بتونن مخاطبهای بیشتری رو جمع کنن و البته سر خیلی ها رو هم گول بمالن!!!
انیمه های ژانر وحشت دیگه کاراکترهای ترسناک و خشن قدیمی نبودن. اونا بشدت ناز و جذاب و گوگوری شده بودن.
یه نگاه به این انیمه ها بندازین:
Another, Shiki, Tokyo Ghoul, Deadman Wonderland, Hell Girl و بدتر از همه اینا ناکجا آباد موعود یا همون The Promised Neverland و .... وای وای وای Corpse Party.
هیچ کس تو نگاه اول نمی تونه متوجه بشه با چه کار ترسناک و خفنی طرفه. دیگه از اون شخصیتهای جدی دهه 80 و 90 خبری نبود!!! و خوب نمیشد بر اساس پوستر حدس زد داستان چقدر تاریکه!!! و چه بسیار کسانیکه که گول کاراکترهای گرد و قلمبه Corpse Party رو خوردن و وارد دنیایی شدن که خون رو تو رگهاشون منجمد میکرد!!!